مسعود کنعانی
کد خبر: ۲۱۹۵۶۵
تاریخ انتشار: ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۰:۲۰ 26 April 2016
چند روز پیش که هر لحظه خبر تلخ و ناگواری از مناطق سیل زده به گوش می رسید و صفحات شبکه های اجتماعی پر بود از گزارشها و تصاویر سیل و آبگرفتگی و ...
برای مشاهده میزان بالا آمدگی آب در رودخانه کارون به سمت این رود پرماجرا حرکت کردم.

راستش را بخواهید یه جورایی مأیوس و خسته هم بودم.
در دلم با خودم بحثم شده بود حسابی!

داشتم به خودم می قبولاندم  این کارونی که در طول سال هیچ اثری ازش نمونده جز لجن و فاضلاب و سالی یک بار هم که هوس خروشیدن می گیره و با راه انداختن سیل ،هر چیز و هر کسی جلوش باشه رو لت و پاره می کنه ..چه سودی داره که این همه سنگش رو به سینه می زنی؟!

آخه این کارون با این شکل و شمایل دفاع کردن داره؟
ّ
خلاصه تو همین گیر و دار بود که به مقصد رسیدم و خود رو در ساحل یا به قول ما بچه های آبادان لب شط دیدم.

نگاهم که به شط افتاد تمام وجودم رو شرم فرا گرفت..از اینکه کسی نبود تا یقه اش رو بچسبم و بخاطر تحقیر کارون به نقدش بکشم بیشتر عصبی بودم.
آخه این بار خودم رو باید به دار انتقاد آویزوون می کردم و قبول کنید که این کار سختیه و کار هر کسی هم نیست..

سیل با تمام بدی ها و تلخی هاش در شوشتر و شعیبیه و گوریه و ..اما به کارون در اهواز هیبتی دوباره بخشیده بود..صدای دلنشین امواج بعد از مدتها شنیده می شد و بوی آب هم در رودخانه بود...
شاید فقط ما در خوزستان میتونیم بوی آب رو بفهمیم !
البته اگر کسان دیگری هم باشند که دوازده ماه سال در رودخانه شان فاضلاب و لجن جاری باشه ...زمانی که بقول امروزی ها یهویی آب در رودخانه به جریان بیفته اونا هم ممکنه مثل ما  بتونن ادعا کنن که بوی آب را می فهمند !

هرچند بنده تا این لحظه که عمری از خدا گرفتم به یک نتیجه قطعی نرسیدم که بو را می فهمند یا می شنوند یا استشمام می کنند؟
شما اگر فهمیدید یه خبری هم به ما بدید و از این سرگردانی نجات دهید !

به هر حال داشتم می گفتم که شرمنده شدم ..آخه آن روز غیر از بوی آب و صدای امواج و هوای خنک و..و..و..یه منظره جالب و بی نهایت زیبا من رو مسحور خودش کرد...
 سرشار از احساس و عاطفه و شرم ناک و خجل و راستش رو بگم لبریز از احساس ناب جوانی !!

می دونید چرا؟


آخه، كارون دوباره با خودش 《عشق》رو به ميان شهرمون آورده بود!

 كبوتراى عاشق باز هم مثل قديما ،لب شط همديگه رو پیدا کرده بودن...هر طرف که نگاه می کردم یه اثری از عشق پیدا بود..داشتم تصویری از بهترین ساعتهای عمر دو جوان که روبروم بودن رو ثبت می کردم که یکی از پشت سر با دست بر شانه من زد!

وقتی با تعجب سر برگردوندم با چشمان مهربان و خندان آقایی جوان روبرو شدم که خیلی سریع بهم گفت:
بذار اینا هم از پر شدن دوباره کارون خاطره خوبی داشته باشن...
لطفا خلوتشون رو بهم نزن..
اگه خیلی دوست داری خودت هم برو عاشق شو!!

نمی دونستم چه جوابی بدم ...حق با او بود یا نبود رو هم نمی دونم...اما همین قدر می دونم که کارون غیر از تمام خوبیاش ،برای عاشقان یه چیز دیگه است.
  رودخانه بزرگ و پرماجرایی که  در طول تاریخ《کارون عاشقان 》بوده است.
آیا همچنان نیز خواهد ماند؟!

منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار