صد و بیست دقیقه فرصت درخشان برای خندیدنی عمیق؛
مهرداد بهراد
کد خبر: ۲۶۸۸۹۹
تاریخ انتشار: ۰۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۷:۲۱ 30 July 2016
خوزستان از دیرباز به دلایل مختلف  ، بستر مناسبی برای تولیدات نمایشی حوزه طنز بوده است .  تنوع قومیتی، تراکم بالای نهادها و سازمانهای صنعتی با  تعداد پرسنل بالا و نیاز این سازمانها به اجراهای مناسبتی و بافت جمعیتی گسترده کلانشهر اهواز شاید از مهم ترین این عوامل باشند . بخش عمده ای از تولیدات نمایشی حوزه طنز البته به شکل میان پرده های کوتاه اجرا می شود که متاسفانه در اغلب موارد توسط  افرادی غیر از فعالین حوزه تئاتر یا حتی افرادی خارج از دایره هنر به اجرا می رسد .

سهل انگاری و تخصص گریزی سازمان ها و شهرداری ها در برگزاری مراسم و عدم وجود رویکردی علمی و فرهنگی به حوزه تولیدات نمایشی سفارشی همیشه به این بحران و کمبود  دامن زده اند .

هرج و مرج در کارگردانی، عدم احساس نیاز به وجود نمایشنامه ای با انسجام شخصیت پردازانه و داستانی مناسب ،  تکرار شوخی های غیر خلّاقانه و کلیشه ای که گاها چندان هم سالم نیستند ، موقعیت های دراماتیک الکن و بی نهایت تکرار شده ، استفاده از صفات قومیتی برای خنداندن مخاطب و تکیه بر مسائل رکیکی که هنگامی که در پرده و کنایی بیان شوند ، طبعا خنده دار خواهند بود ، از مهمترین مشکلات بازار آشفته طنز در  خوزستان به شمار می روند . پیوند خوردن فرمهای میان پرده ای و جُنگ  با ماهیت طنز در نمایش  شاید اساسا مقیاس و معیار نقد آثار تولیدی در حوزه طنز  را مختل و مخدوش کرده باشد .  تجربه داوری کردن آثار طنز در جشنواره های با این موضوع این مطلب را به خوبی نشان می دهد که نوعی خنده گرفتن جبارانه و ظالمانه بر ذهنیت آفرینش گران این حوزه  مسلط شده و اندک تولیدات آگاهانه این حوزه هم در انزوا قرار می گیرند .

در سال نود و دو برای برگزاری کارگاه دراماتورژی به دزفول دعوت شده بودم که به لطف آقایان مستکین و شریفی به دیدن نمایش چوگتّه دعوت شدم . پنهان نمی کنم که  بنا به سابقه ذهنی از تولیداتی این چنینی در گام نخست دعوت را به واسطه تعارف پذیرفتم اما حاصل کار چیز دیگری بود .

نخست با نگاهی به متن نمایشی آغاز می کنم: داستان نمایش حول محور خانواده ای با وضع مالی نامناسب و در خانه ای عاریه ای می گذرد .  تنوع تیپیک آدمهای نمایش در گام نخست در دقایق ابتدایی نمایش شما را سرگرم می کند .

دو برادر دوقلو که رفتار کمیک عمده نمایش را به دوش می کشند و کمی شیرین عقل به نظر می رسند ، مادری که برای هر فرد دزفولی یا حتی خوزستانی به سادگی و سرعت شمایل مادرانه ای به عمق مادر همه ما می گیرد ، پدری  مهربان اما خطاکار که کاسبی نابسامانی دارد و عادت به قماری که هرگز به پاشنه برد نمی چرخد ، و برادر بزرگتری که عاشق پیشه و اما در عین حال مدبر و با اخلاق است همه با هم در خانه عاریه ای زندگی می کنند. 

نویسندگان اما به سادگی به خلق تیپ های جذاب اکتفا نمی کنند که اگر طبق روال معهود به این تیپ سازی های ابتدایی قناعت می کردند هرگز تماشاگر بی حوصله امروز صد و بیست دقیقه نمایش را تحمل نمی کرد. هر کدام از شخصیت ها دارای گذشته مشخص و سابقه ایست که رفتار های دراماتیکشان را توضیح داده و روشن و توجیه پذیر می کند .   خطا کار ترین شخصیت ها و آن ها که رفتاری غیر عرفی و غیر اخلاقی مثل قمار هم دارند ، چنان به گذشته ای دردآلود متصل می شوند که همچون موجوداتی محصول شرایط می توان با آنها همدردی کرد .

خرده داستانهایی که با ضرباهنگ و زمانبندی بسیار مناسب در نقاط مختلف متن اضافه می شوند و  ذهن مخاطب را درگیر می کنند هم مزید علت می شود که کشش نمایشنامه بیش از پیش خودنمایی کند .

 نویسندگان اما با هوشمندی تمام چنان عنان احتیاط را از چند جهت چسبیده اند که به بار کمیک فوق العاده شخصیت ها  و کنش اسلپ استیکی و ریتمیک آنها هم اکتفا نکرده و به اندازه یک نمایشنامه بلند جدی و روانشناسانه به داستان فکر کرده اند .

روابط بین شخصیت ها همگی در بستر داستانی رخ می دهد که  از تمام ابعاد وجودی شخصیت ها  کار می کشد و مرتبا آنها را در موقعیت های کلیدی مثل روابط عاطفی ، تنگنای مالی ، بحران اخلاقی ، افشاگری گذشته های تاریک و .... می سنجد و به چالش می کشد .   شخصیت های پدر  و مادر علاوه بر ساحت کمیک عاطفی ترین لحظات نمایش را رقم می زنند و هرکدام با رازی که در سینه دارند چرخش های داستانی و توسعه و گسترش  طرح داستانی را غنی می کنند .

کوچکترین رفتارهای طنز آمیز و همگی کنش های کلی و جزئی نمایش از ریختن یک لیوان چایی تا قدم زدن روی صحنه گرفته تا درشت ترین عمل های فنی و دراماتیک این اشخاص هرگز از بستر داستان کلی و خرده داستانهای نهفته در نمایشنامه خارج نمی شوند و هرگز خودمختاری تیپ ها را برای خنداندن زورکی تماشاگر مشاهده نمی کنیم . داستان نمایش به غایت جدی و دردناک است ،  شخصیت ها زیر بار وهمِ دین به شخصیتی غایب زندگی می کنند که در واقعیت نه تنها مدیونش نیستند بلکه به شدت از سوی وی مظلوم واقع شده اند .

این بستر جدی سبب می شود که کشش طنز آلود نمایشنامه مجهز به کشش داستانی و تعلیق های ماجرایی از یک سو و عمق و غنای موضوعی و دراماتیک نمایشنامه از سوی دیگر شود . در نمایشنامه نویسی مهارت خلق گذشته و مجهز کردن هر خانواده و هر پرسوناژ به  گذشته یک مهارت است و توان افشای طبیعی این گذشته در طول نمایشنامه توان و مهارتی به مراتب دشوارتر و سنگین تر . این یکی از معضلات جدی فعالین حوزه ادبیات نمایشی است که هرگز به اندازه کافی جدی گرفته نشده است . 

نمایشنامه نویسان ما معمولا به شکلی کاملا غیر طبیعی و تصنعی هنگامی که به  مشکل و بحران اطلاع رسانی گرفتار می شوند ، دست به افشای سراسیمه اطلاعات می زنند طوری که مخاطب عام هم  حضور نویسنده را در متن احساس می کند و روند داستان را از شکل طبیعی خارج شده می بیند.

بخش عمده ای از داستانهای اصلی نمایشنامه چوگتّه در خارج از بافت و زمان نمایشی  اتفاق افتاده است و متعلق است به گذشته های گاها خیلی دور.  بخشی از این اطلاعات در گیرو دار دیالوگها و کنشهای روتین و مربوط و جاری در زمان حال به راحتی و سهولت منتقل و افشا می شوند و بخشهایی از این گذشته که نقش محوری و کلیدی و فاجعه آمیز دارند ، با درایت دو چندانی افشا می شوند : نویسنده به خوبی می دانسته که راز های سر به مهر جز در حالت بحرانهایی عمیق سر باز نمی کنند و آن کس که رازی سهمگین در سینه دارد تا در تنگنا و اجباری به شدت عاطفی و مهلک گرفتار نیاید هرگز پرده دری نخواهد کرد . لذا پدر و مادر که هر کدام حامل رازی بزرگ هستند در بحرانی ترین زمانهای نمایش و در اوجی مشخص به افشا گری می پردازند .ساختار روشن متن و ترتیب درست لحظات نمایش ، ریتم و چینش منظم لحظات بحران و اوج از یک سو  و لحظات تنفس و شادی آور  که همگی هم بر بستر داستان حرکت می کنند از سوی دیگر سبب می شود که ابدا در نمایشنامه دچار حس بلاتکلیفی نشوید .


در بعد کارگردانی با چند اقدام بسیار درخشان مواجهیم . کارگردانان بر خلاف شیوه و الگوهای رایج از تمهیدات نوری گیج کننده و گاها کلافه کننده به شدت پرهیز کرده است .

این اثر از معدود  آثاری است که اجازه می دهد داستان و کنش شخصیت ها در بعد اجرا به تنهایی جریان کار و بار اجرا را به دوش بکشند. البته این حسن هم به درستی در متنی نهفته است  که  نیازی به شعبده بازی برای جذابیت و جاری شدن ندارد . آرتیکولاسیون و مفصل بندی و تبدیل و تبدل میزانسن ها به  یکدیگر در کمال انحنا و آرامش و تناسب صورت می گیرند .


نکته ای که همیشه به دانشجویانم اشاره کرده ام این بوده است که کارگردان خوب در اثر ناپیداست و هرگز ردّپایش در حرکات و سکنات نمایشگران دیده نمی شود . این بر خلاف الگوی رایج تئاتر ایران است که کارگردان مذبوحانه تلاش می کند تا با اقداماتی شگفت انگیز که مناسبت چندانی هم به شبکه روابط افراد بازی و داستان ندارند ، تماشاگر را متوجه مهارتها و زحمات خود کند .

کارگردانان چو گتّه به واقع نامرئی هستند .  نمایش و نقش مایه ها به قدری طبیعی و متصل به یکدیگر هستند که گویی کارگردان برشی طبیعی از یک زندگی را به تصویر کشیده است.

مدیریت ریتم و ضرباهنگ به درستی بر اساس محوری سینوسی صورت گرفته و درست در لحظات جدی که تماشاگر انتظار گشایشی طنز آمیز ندارد شوکی طنز آلود فضای جدی را درهم میشکند و ریتم اسلپ استیکی اثر قوام خود را باز می یابد .

شخصیت های جدی نمایش  همیشه با مزاح های گاه و بیگاه حشمت و نعمت لطیف و آرام و قابل تحمل می شوند و باز هم همه اینها جز در تناسب با داستان صورت نمی گیرد .

تمامی امکانات و پتانسیل متن در اجرا محقق می شود و  هر پنجره گشوده شده به موقع بسته می شود و هر بمب کار گذاشته ای در بزنگاه دقیق خود منفجر می شود . نقدی اگر به کارگردانی وارد باشد در چند تعویض صحنه است که می توانست نقاط بهتری داشته باشد و صحنه ای دکلمه آمیز که به نظر می رسد کمی نامتناسب است و البته به موقع با اقدامی طنز آمیز در هم می شکند . در نهایت کارگردانی اثر ، کارگردانی بسیار هوشمندانه ، متواضعانه و حاصل سالها تجربه تعامل با مخاطب است که این تجربه سبب می شود که هم با توقعات و انتظارات مخاطب بازی شود و هم رضایت او جلب شود . کاری که هر اثر هنری باید انجام دهد یعنی خیانت و صیانتی همزمان به سلیقه مخاطب .

اما بازیگران . در این بخش باید اشاره کنم که فاطمه طرفی بازیگر نقش مادر سالهاست که با بازی درخشانش توجه مرا جلب کرده است. فیزیک مناسب و آماده ، صدای فوق العاده تسلط حسی بالا و ضریب خطای بسیار پایین ، ثبات کنش و تمرکز در تداومو پیوستگی حسی ، تیپ سازی دقیق و اشارات شخصیت شناسانه درست و از همه مهم تر شناخت دقیق از تک تک دقایق نمایش و مدیریت درخشان لحن و آهنگ صدا فاطمه طرفی را به نظر نگارنده  در زمره یکی از بهترین بازیگران زن استان قرار می دهد . لحظات جدی درخشان ، لحظات طنز فوق العاده ، و توجه ویژه بازیگر به کنشها و بدیهه پردازی های گاه به گاه بازیگران مقابل فاطمه طرفی را به راستی تبدیل به بازیگری ارزشمند و منحصر بفرد کرده است .

حسین قبیتی و محسن مستکین که برادرانی دوقلو و کمی شیرین عقل را بازی می کنند ، غالب بار طنز را به دوش می کشند ، لحظات طبیعی از ریتم افتادن را با بدیهه پردازی های درخشان جلا داده  و سکوتهای نمایش را از سکته نجات می دهند .

این دو شخصیت با مهارت تمام نسبت به هم کنتراست دارند و طنز یکنواخت و مشابهی ایجاد نمی کنند . حسین قبیتی موفق شده تیپی خلق کند که به اعتقاد  نگارنده بی همتاست و امکان بهره برداری زیادی دارد  و البته بازیگر تیپ را به شکلی درخشان به تمام ابعاد بازیگری از بیان و بدن و لحن و آهنگ و حرکت گرفته تا کلام و زبان و کنش تسری داده است . محسن مستکین در بازیگری به هوشمندی وظیفه کارگردانی را هم به دوش می کشد و این کار را به شکلی کاملا پنهانی و چیره دستانه از مخاطب پنهان می کند و به همه اشخاص بازی با شکل درخشانی از بازی اجازه بدیهه پردازی و بده بستان های آنی می دهد .

 نادر شریفی که نقش پدر را ایفا می کند و یکی از نویسندگان و کارگردانان اثر است بالانس و تعادل فوق العاده ای میان لحظات طنز و جدی برقرار  می کند و بازی عاطفی درخشانش در یکی از صحنه های کار اثر را عمقی می بخشد که جز در توان بازیگری قدرتمند نیست .

 شیطنت های به موقع و شراکت بهنگام در طنز پردازی های موفق ، و به دوش کشیدن بخش عمده ای از بار سنگین افشای گذشته در اثر به ما یادآور می شود که شاید این کار دشوارترین وطیفه در اجرای نمایش طنز به شمار رود که نادر شریفی و فاطمه طرفی به شکلی درخشان هر کدام به نوبه خود به زیبایی و مهارت هر چه تمام تر محقق می کنند. ابراهیم نصرالهی برادر عاقل و بزرگ خانواده اما به شکلی محسوس نسبت به چند سال قبل پیشرفت درخشانی در حوزه بازیگری داشته است . تعادل برقرار کردن این شخصیت کاملا جدی میان کنش خود و کنش طنز آمیز دو برادر شیرین عقل کار دشواری است که امروز بهتر از هرزمانی توسط ابراهیم نصرالهی محقق می شود .

بیان قدرتمند ، تمرکز حسی و به دوش کشیدن بخش مهمی از فاجعه در کنار عاشق پیشگی مستمر در اثر باری است که این بازیگر با توان بالای خود به دوش می کشد .مینا قشقایی و غلامعلی سخاوتی اما نقشهایی کاملا جدی و گذراتر را ایفا می کنند که هم درگیر نقش های اصلی می شوند و هم روابط بیرون از محل فعلی نمایش را به خوبی افشا می کنند.  سخاوتی در نقش دایی نشان دهنده تجربه موفقی از خلق تیپ های جدی در  بستر طنز را نشان می دهد و  به کاراکتر های طنز آمیز اجازه می دهد که طنز خود را جاری کنند .بخشی از تنوع مد و ریتم نمایش اما با نقش رعنا ( قشقایی) محقق می شود که فارسی حرف می زند و کنتراستی جذاب به اثر اضافه می کند که مجالی است برای شوخی های جذاب شخصیت های دزفولی زبان .

این اثر با سپری کردن آمار خیره کننده 161 سانس در شهر دزفول با پختگی و بلوغی چشمگیر به اهواز آمده و به عقیده بنده فرصت مناسبی فراهم کرده برای تماشاگر محتاج خنده و اندوه توامان و تشنه جذابیت و برای فعال حوزه تئاتری که میل داشته باشد درسیدر حوزه طنز بیاموزد .

من از این فرصت 5 بار استفاده کرده ام و در فرصت تمدید شده از دوشنبه تا جمعه هفته ی پیش رو باز هم راس ساعت 22 در تالار مهتاب اهواز به دیدن این نمایش خواهم رفت . امید دارم که این تعامل فرخنده بین ویترین نمایشی مرکز استان و سایر شهرستان ها تداومی به این قدرت و درخشانی داشته باشد .

منبع: تابناک
برچسب ها: مهرداد بهراد
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار