کد خبر: ۱۲۸۳۸۶
تاریخ انتشار: ۲۲ آبان ۱۳۹۴ - ۲۱:۱۷ 13 November 2015
استاد خسرو معتضد، مورخ برجسته کشورمان روز سه شنبه به دعوت بسیج مدرسه معصومیه قم با موضوع "بررسی تاریخ نفوذ در ایران" در این مدرسه به سخنرانی پرداخت که متن کامل آن در ادامه آمده است:

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

موضوع صحبت مرا بررسی تاریخ نفوذ در ایران گذاشتید. بسیار پرسش عالی است، دست شما درد نکند. من در این باره به طور مختصر صحبت می کنم. موضوع نفوذ در ایران از زمانی آغاز شد که ما در خواب رفتیم. یعنی در زمان صفویه. آنتونی شرلی آدم درستی نبود با برادرش رابرت شرلی و یک برادر کوچکتر سه نفری می آیند ایران و می گویند ما بیکار هستیم، می خواهیم بیاییم دربار ایران. شنیده ایم دولت صفویه نیاز به تفنگ چی و توپچی دارد. برای اینکه در تمام جنگهایی که ایران با عثمانی می کرد توپهای عثمانی ما را پاره پاره می کرد. الان اسناد تمام آنها در روسیه و انگلستان موجود است. استاد دکتر ابراهیم تیموری کتابی نوشته است به نام تاریخ سیاسی قاجاریه. او هم دانشجوست، در سن 90 سالگی هر سال 6 ماه کتابخانه ها را جست و جو می کند. آن سه نفری که آمدند یک افسر انگلیسی هم با آنها بود. آنها شنیدند که ایران با عثمانی در حال جنگ است.

ما مرتب شکست می خوردیم، یعنی عثمانی ها با توپخانه ای قوی که مجارها برایشان درست کرده بودند داشتند ایرانی ها را لت و پار می کردند. در نتیجه ما اسلحه می خواستیم. ما هم یک مدت رفتیم از پرتغالی ها که جنوب ایران را گرفته بودند خواهش کردیم، یک مدت رفتیم از دولت روسیه درخواست کردیم که ما 30 توپ می خواهیم. گفتند ما برای شما از آلمان می خریم و به شما به قیمت گران می فروشیم. زمانی از تمام کشورهای دنیا گدایی می کردیم. آن سه نفر آمدند و گفتند که ما سی و دو نفر انگلیسی هستیم، بی کار ولی همه ما استاد اسلحه سازی هستیم. ما بدین شکل با آنها آشنا شدیم. اسلحه ای که آنها درست کردند ایرانی ها هم یاد گرفتند. من تاریخ دفاع می نویسم ناچارم که بخوانم و بنویسم. تاریخ دفاع برای دولت. آنها آمدند به ما اسلحه سازی را یاد دادند. بعد گفتند وقتی جنگ می شود مجروحانتان را چکارمی کنید. گفتیم به امان خدا رها می کنیم. گفتند نه، وقتی مجروح می شوند باید مداوایشان کنید. بنابراین ما کم کم بیمارستان صحرایی چیدیم و یک رشته دیگر هم یاد گرفتیم.

ما کشوری بودیم که مدتها از دنیا دور بودیم. مغول که در این مملکت آمد ما برده دار شدیم. ما هیچ وقت برده نداشتیم روسها در کتابهایشان می نویسند ایرانیها برده دار بودند. ما هیچ وقت نمی دانستیم برده داری یعنی چه؟ در هیچ زمانی ما برده نداشتیم، چرا؟ چون تمام لوحهایی  (30 لوح) که از دانشگاه  شیکاگو دارد برمی گردد به ایران، همه را خوانده ام، می گوید این ها که در تخت جمشید کار کردند 20 نفرشان مصری، 40 نفرشان یونانی و 4 نفرشان سوری بودند که باید حقوقشان را میدادیم. مثلا هفته ای 5 سکه و یک گوسفند هم برای غذایشان. بنابراین ما برده دار نبودیم و هر کس در ایران کار کرده حقوقش را گرفته است. مغولها ما را برده دار کردند یعنی برده شدیم. ما چهل تا دستور داریم از غازان خان. نوشته است مزاحم زن ایرانی نشوید، بچه های ایرانی را نکشید، برده نگیرید. اگر فردی بدهی داشت او را می بردند زن و بچه اش را در خرابات می نشاندند. خرابات که می گفتند این بود. در خانه ای وقتی مالیات ندارد از دیوار وارد نشوید، این چهل دستور را خواجه رشیدالدین فضل الله به غازان خان گفته است، غازان خان شیعه شد و اینها را گفت.

این طور ما با اروپائیها مرتبط شدیم. یعنی بعد از خان مغول که ما از خواب بیدار شدیم دوران صفویه را دیدیم و از دنیا عقب افتادیم. ما تفنگ حسن موسی می ساختیم. آمدند و گفتند بخار آمده و می شود با آن روزی هزار عدد تفنگ ساخت. وقتی شما یک عدد تفنگ در مقابل هزار تا تفنگ می سازید یعنی عقب هستیم. عثمانی ها نیز اینها را داشتند ما ناچار شدیم چون دیدیم در این سیصد سالی که ما خواب بودیم دنیا جلو رفته است و حالا ما نیز باید مثل دنیا بشویم. شمشیرزنان ما فوق العاده بودند. ما سربازهای شجاعی داشتیم. ببینید ایرانی ها در چه فکرهایی بودند و می گفتند اگر یکی از دور با تفنگ یکی را بزند و بکشد این ناجوانمردی است، پس ما می رویم با شمشیر به عثمانیها حمله می کنیم. آن ها توپها را می گذاشتند و در جنگ چالداران 27 هزار ایرانی را تکه تکه کردند. جنازه هایشان الان در گورستان اردبیل کنار مقبره شیخ صفی الدین دفن است. اخیرا آذربایجانی ها دارند از آنجا تعریف می کنند چون کم کم دارند بیدار می شوند، می فهمند که اینها در راه تشیع و در راه ایران جنگ کردند. حتی در اینها اهل تسنن هم بودند. 

ملت ایران یک اخلاقی دارد به اسم ایرانیزه، ایرانیزه یعنی مغول می آید ایران آدم می شود، خیلی از این اقوام بیگانه آمدند ایران و آدم شدند. اسکندر آمد و آدم شد. خیلی از افراد ایرانیزه می شوند. این حالت مخصوص ایران است. یعنی مهاجمی که ایران را گرفته تحت تاثیرایران قرار می گیرد، این بود که در دوران صفویه یواش یواش راه باز شد. اول برای انگلیسی ها بعد برای هلندی ها بعد برای فرانسویها، اسپانیاییها و پرتغالیها. همه شما می دانید که ما جزیره هرمز را از اشغال پرتغال آزاد کردیم. ولی سی سال بعد با پرتغال صلح کردیم. پرتغالیها کنار ما بودند و به ما اسلحه و نفرات می دادند. افسری هست به نام توماس هدفورم که هیچ کس او را نمی شناسد، او پدر توپخانه ایران بود. 

اگر تمدن تقلیدی شد و زنها و مردها دنبال تمدن تقلیدی رفتیند مسلما بدبخت می شویم، مثل خیلی از کشورها که تمام هویتشان را از دست دادند. نمونه اش همین امارات متحده عربی. من تعجب می کنم این مردم، آن مردم قدیم نیستند، مردمی هستند که تمام وجودشان انگلستان است. در 1950 همه آن ها چشمشان به عبدالناصر بود. همه مبارزات ناسیونالیستی داشتند. همه مبارزات اسلامی اخوان المسلمین الان شده انگلستان، آقا انگلستان بیاد، آمریکا بیاد، همه تقلید می کنند. الان به بحرین نگاه کنید سربازهای مرد و زن آمریکایی آنجا راه می روند، استراحت می کنند، خانه دارند، قطر هم همینطور. 

می خواهم بگویم نفوذ در ایران بعد از دوران صفویه به مرور شروع شد. انگلیسی ها نوکر ما بودند، یعنی ما انگلیسی ها را اوایل به عنوان مستشار استخدام می کردیم. کم کم اینها از قرن نوزدهم آقا و ارباب ما شدند. به خاطر چی؟ به خاطر اینکه ما از روسیه شکست خوردیم. ما از نظر نظامی نمی توانستیم با روسیه برابری کنیم. آن ها دانشگاه نظامی داشتند. شخصی است به نام میرزا صالح شیرازی که رفته سفرنامه نوشته، یکی هست به نام میرزا مصطفی افشار، این ها سفرنامه نوشتند. من  این ها را نگاه می کنم می بینم عجب آدم های باهوشی بودند. آیا مسافران ما که می روند ترکیه و آمریکا اینها را مطالعه می کنند؟ 

فسادی که در اخر دوره صفویه اشاعه پیدا کرد، مواد مخدر است. شما همیشه می گویید خدایا چرا 18 نفر آمدند و اصفهان را گرفتند، مواد مخدر بلای جان ماست. الان هم بلای ما مواد مخدر است. تنبلی، استراحت طلبی، کنار جوی نشستن، تماشا کردن و ... بلای جان ماست. ملل دیگر زحمت کشیدند. آنقدر که ایران نفت و گاز دارد، ما تنبل شدیم. اگر ما یک ملت فقیر بودیم زحمت می کشیدیم. ما ملتی هستیم که از نظر آب و هوا، طبیعت بدی داریم. طبیعت ایران قسمت اعظمش بی آب است و آفتاب سوزان دارد. ولی ملت ایران هنر داشت و قنات را اختراع کرد، چینی ها می گفتند ما قنات را اختراع کردیم بعد معلوم شد ایرانی ها اختراع کردند. این مسائل باعث می شود که ملت ایران بر اثر طاعون و وبا و خشکسالی نابود شود. جمعیت ما 5/5 میلیون بود. شما در قرن نوزدهم نگاه کنید به اسناد معتبر منشی ناپلئون و دیگری جیمز موری، این ها نشان دادند که جمعیت ایران 5/5 میلیون بوده، 100 سال بعد در زمان مظفرالدیم شاه جمعیت ما می شود 9 میلیون و هشتصد هزار نفر. جمعیت ایران زمان رزم آرا 16 ملیون بوده، این جمعیت کم، این وسعت زیاد، کمبود آب و بعد هم هجوم شهرنشینی مشکل ایجاد می کند. 

متاسفانه در میان ما رواج داشت که می گفتیم که آقا ول کن دنیا ارزش ندارد. چرا ارزش ندارد؟ شما نگاه کنید ژاپنی ها در جزیره کوچک خودشان چه کار کردند. شما هلند تشریف ببرید نگاه کنید، هلند 40 هزار کیلومتر مربع است. ببینید چکار کردند. اینها زمین را متر به متر می برند جلو. تمدن تقلیدی ما را فاسد کرده است. یک  عده از جونهای ما که رفتند خارج تحت تاثیر قش گیهای پاریس و لندن و جاهای دیگر قرار گرفتند، ما ملت سخت کوشی بودیم، شما یک نگاه به افغانستان و پاکستان بکنید. الان در این فرصتی که پیش آمده باید مملکت را بسازیم. این مملکت باید ساخته شود، در این مملکت ذوب آهن نبود، آمد، یعنی مردم خودشان آوردند، ذوب آهن افتخارش برای فلان شاه نیست، امیرکبیر دنبال این کار بود. ایرانیها راه آهن را از چه زمانی می خواستند؟

متاسفانه از زمان پهلوی یعنی 1300 به این طرف مخصوصا از 1350 به بعد ما صد در صد در آغوش آمریکا غلتیدیم. با یک عشقی در آغوش آمریکا غلتیدیم برای اینکه آمریکا ایران را آباد کند، این ساده لوحی ماست. ناصرالدین شاه هم همین فکر را می کرد. می رود انگلستان تمام امتیازات ایران را می دهد به بارون ژولیوس دو رویتر یهودی آلمانی تبار تبعه انگلستان. چرا؟ می گوید من ایران را بهشت می کنم، شما معادن ایران را به من بدهید من ایران را مثل بهشت تحویل شما می دهم. این خوش نشینی، این راحت طلبی، باعث بدبختی ایران می شود. امتیاز بارون ژولیوس دو رویتر برای این بود که شاه پول می خواست و احتیاج به گذران معاش داشت چون حرمخانه وسیع داشت.

این را هم به شما بگویم که در جنگ بین ایران و روسیه فکر نکنید فقط عیاشی فتحعلیشاه باعث شکست ما شد. فقدان دانش هم باعث شکست ما شد. ما نه توپخانه درست و حسابی داشتیم نه دانشگاهی برای تدریس علوم نظامی و نه ارتش منظم. ما 11 سال جنگیدیم بیچاره عباس میرزا دیگر چقدر بجنگد، دچار بیماری  سل شد و مرد. ما سر 300 میلیمتر قفقاز را هم از دست دادیم. انگلیسی ها افغانستان را از ایران جدا کردند، اینها همه نتیجه تغافل علمی ما بوده، بنابراین من تنها راهکاری که پیشنهاد می کنم این است که تا می توانیم دانشمند بشویم، تا می توانیم دنبال دانش برویم. شما می گویید مرگ بر آمریکا بعد یواشکی می روید آقا تو رابه خدا به ما برنج بده، به ما روغن بده، به ما گندم بده، ما نباید از آمریکا گندم گدایی کنیم. دشمن زورمند به خانواده شما و به زندگی شما چشم دوخته بعد شما دست دراز می کنید که آقا به من کمک کن. بنابراین تا زمانی که در کشاورزی و در تولید محصولات استراتژیک خودکفا نشدیم نمی توانیم ادعای مبارزه با استعمار داشته باشیم. 

در زمان دکتر مصدق من کتابی برای شرکت نفت کش نوشتم که خیلی خوششان آمد. نفت ملی شد، خب آقا نفت را چطوری بفرستیم؟ ما که خط لوله نداشتیم. 4 میلیون تن در آبادان گذاشتیم در مخازن، همه مردم شاد بودند، من خودم در خیابان داد می زدم مرگ بر انگلیس، می رفتم کنار پمپ بنزین بو می کشیدم که آقا نفت مال ماست، این مال ایران است. این دیگر مال انگلیس نیست. در زمان فعالیت شرکت نفت انگلیس در ایران و در زمان رضا شاه و پسرش یک عدد نفت کش تهیه نشده بود تا سال 1330. بنابراین نفت ماند روی دستمان. هیچ کس نیامد نفت را بخرد. اطلاع هم نداشتیم. برادران و خواهران نفتی - شرکت نفت آمریکا - شرکت نفت هلند، شرکت نفت فرانسه و شرکت نفت شل این ها با هم اتحاد کردند، آقا یک مشتری نیامد. مصدق گفت نصف قیمت، گفت قیمت فوب خلیج فارس هر چه باشد من نصف می دهم، گفتند نمی آییم. در آن شرایط ما چند تا مهندس داشتیم؟ سی تا! آن ها چند تا مهندس داشتند؟ 4500 تا! وقتی رفتند صنعت نفت خوابید. مهندس های ما دویدند زحمت کشیدند نفت داخل را تامین کردند اما نتوانستند صادر کنند، کسی نیامد. من روزنامه اطلاعات در تیرماه 1330 را دیدم که نوشته بود 41 کشتی نفت کش ایران را ترک کردند و رفتند. آن هایی هم که نفت ریخته بودند، برگرداندند و رفتند.

 پس سلاح ما دانش ماست. تا می توانیم باید بیاموزیم. ما موقعی می تونیم با آمریکا و انگلستان و با کشورهای دیگر در بیفتیم که از نظر دانش پیشرفت کنیم. الان 500 ایرانی استاد دانشگاه های آمریکا هستند. پس ایرانی خیلی ارزش دارد. ما در این مملکت به اینها نیاز داریم. این چه کاری است که ما شاگرد اول کنکور بشویم و بعد فرار کنیم برویم آمریکا، آقا آمریکا حقوق بیشتر می دهد، پس حق مردم ایران چی می شود؟ حق پدران و مادران ما چه می شود. درباره خط نفوذ باید قبول کنیم که خود ما اشتباه کردیم، خود ما مشکل داشتیم. ماباید غرور داشته باشیم، غرور ایرانی بودن، غرور مسلمان بودن، غرور زندگی کردن در یکی ازبزرگترین  کشورهای دنیا .

من داشتم تاریخچه استرالیا را می خواندم، استرالیا را چاقو کشها ساختند. از وقتی که آمریکا مستقل شد، دیگر تبعیدگاه نبود، دولت انگلستان گفت هر چه زندانی هست بفرستید استرالیا. گفتند اگر بروید آنجا زندگی کنید، به شما زمین می دهیم، همه رفتند آنجا آدم حسابی شدند. الان استرالیا یکی از کشورهای بسیار پیشرفته و صنعتی دنیا شده، اجداد این ها آدمهای کوچکی بودند، خیلی از کسانی که با کشتی رفتند آمریکا اراذل اوباش بودند، رفتند عوض شدند، استحاله شدند و چنین کشورهایی را درست کردند.

سوال یکی از طلاب: برای مطالعه تاریخ از کجا شروع کنیم؟
کسی که بخواهد تاریخ بخواند می تواند برود یکی از کتابخانه های عمومی که همه جا هست. من توصیه می کنم یکی از کتابهایی که  من را علاقمند به تاریخ کرد بخوانید. کتاب تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه نوشته عبدالله مستوفی که بین سالهای 1320 تا 1329 این کتاب را نوشته است. این کتاب به نظر من چون ساختار ساده ای دارد همه راعلاقمند می کند. هر نوع کتابی که به تاریخ مربوط هست را بخونید. من سفرنامه ها را توصیه می کنم. برای اجرای برنامه تلویزیونی همیشه به سفرنامه ها مراجعه می کنم. خیلی جالب است در سال 1316 معروفترین  مورخ آلمان که متخصص ایران است یک هفته در قم زندگی کرده است.


اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۳۵ - ۱۳۹۴/۰۸/۲۲
این بیشتر گزارش هست تا یادداشت؟
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :