تابناک گیلان / از بيمارهاي رايج و مهم در تهران قديم که گریبانگير بسياري از دارالخلافهنشينان شد و آنها را راهي خانه آخرت کرد، بيماري مهلک وبا بود. دليل اصلي شيوع اين بيماري، آلودهبودن آبهاي تهران بود. جويهاي آب، همگي روان بودند و مردم آن روزگار هم مسائل بهداشتي را رعايت نميکردند. در همان جوي، هم لباسهاي کثيف و هم ميوه و سبزيجات را ميشستند.
وبا در دوران قاجار غوغا کرده بود و هر چند سال يکبار، حتي سالي يکبار به سراغ تهرانيها ميآمد. اولينبار بيماري وبا در سال 1197 قمري در زمان سلطنت آغامحمدخان قاجار در دارالخلافه شيوع پيدا کرد که البته مدتي بعد نيز بيماري طاعون، وبا را نيز همراهي کرد و تعداد زيادي از مردم تهران بر اثر اين دو بيماري از بين رفتند. وباي هولناک بعدي به فاصله دو سال، در سالهاي 1244 و 1246 قمري در زمان سلطنت فتحعليشاه، دوباره به تهرانيان سر زد.
پنج سال بعد در زمان سلطنت محمدشاه نيز وبا در پايتخت شيوع پيدا کرد اما بدترين و کشندهترين وبا در عصر ناصري بود؛ به حدي که يکي، دوبار طبق نوشته سياحان، جمعيت تهران را نصف کرد و تلفات بسياري از خود بر جاي گذاشت. آخرين وبايي که توسعه و سرايتش نيز در خاطرات به ميان آمده، در دوران مظفري بود و بعد از آن، گويا با انقراض سلطنت قاجاريه و ازبينرفتن يکسري خرافهها، براي درمان اين بيماري يا ناعلاجبودنش و وجود مريضخانه و پزشکان، بيماري وبا هم کمرنگ و کمرنگتر شد.
دروشدن مردمان با داس وبا
در مورد بيماري وبا و سرايت آن نبايد از نوشتهها و خاطرات سياحان، ديپلمات و نويسندگان آن دوره غافل شد: کنت آرتور دوگوبينو در کتاب «سه سال در آسيا»، درباره شيوع بيماري وبا در عصر ناصري مينويسد: «در سال 1235 خورشيدي، وباي سختي در تهران بروز کرد. هر کسي دو پا داشت و ميتوانست فرار کند، براي حفظ جان خود از پايتخت فرار کرد. مردم چنان ميمردند که گويي برگ از درخت ميريزد، با اينکه در تهران آماري براي تعيين شمار بيماران وجود نداشت، معذلک من تصور مينمايم که بيش از يکسوم سکنه شهر تهران بر اثر وبا مردند.»
زماني که وبا در تهران شيوع پيدا ميکرد، ديپلماتها کمتر از عوام به آن دچار ميشدند زيرا بلافاصله سفارتخانهها براي جلوگيري از سرايت اين بيماري در ميان اعضايشان تلاش ميکردند. ازجمله آنکه از ديپلماتها و اعضاي خانوادهشان ميخواستند آب خام و نجوشيده نخورند؛ البته به قول کنت دوگوبينو، اين مسئله در مورد دارالخلافهنشينان صدق نميکرد. آنها فکر ميکردند وبا يک بلاي شيطاني يا آسماني است يا برخي خود را اينگونه توجيه ميکردند که اين سرنوشتي بوده که برای ما نوشته شده و مانند هميشه بياعتنا به حرفهاي پزشکان فرنگي و غيرفرنگي، لباسهايشان را در جويها ميشستند، از آب آن مينوشيدند و... .
مدتي بعد، در تهران خبری پيچيده شده بود که يکي زوار که از مشهد برگشته، لباسهاي کثيفش را در جوي آب شسته و وبا به اين صورت در تهران شيوع پيدا کرده است و اين در زماني بود که دکتر فوريه، پزشک مخصوص ناصرالدينشاه در ايران به سر ميبرد. دکتر فوريه، در کتاب «سه سال در دربار ايران» از اين بيماري وحشتناک طبق تاريخها، چنين ياد ميکند: «امروز از تهران نامهاي رسيد[1] مشعر بر اينکه وبا از 6 روز پيش در تهران ظاهر شده و سخت نيز هست و اجازه خواسته بودند که فورا بقيه زنان حرم را به صاحبقرانيه بفرستند... با وجود اخباري که به ما ميرسيد و ميرساند که وبا حتي به شميرانات و ييلاقات مجاور تهران نيز سرايت کرده، کساني که به ديدن ما آمده بودند، ميگفتند که وبا هر روز قريب صد نفر تلفات دارد، دو روز گذشته هم مادر ظلالسلطان از وبا مردهاند. شاه با اينکه از اين اخبار دچار حزن و اندوه شده بود، باز هم از تصميم خود برنميگشت. بهعلاوه، ديگر براي دورشدن از تهران وقتي باقي نبود... وبا از چند روز پيش تاکنون در آباديهاي اطراف مثل تجريش، زرگنده، رستمآباد (اختياريه) و دزاشوب مشغول کشتار است. ديشب هم در سلطنتآباد (پاسداران)، دو نفر به اين مرض مردهاند... وبا در حال برافتادن است ولي در تهران از روز
27 محرم تا غره صفر، روزي نزديک به 800 نفر را کشته و اين مقدار تلفات را اگر در نظر داشته باشيم که جمعيت تهران در تابستان نصف ميشود، بسيار زياد است. اين تلفات هم بيشتر به فقرا که وسيله فرار نداشتند و به علت تنگدستي بيشتر در معرض حمله مرض قرار ميگرفتند، وارد شده... تهران به وضع عادي برگشته و بازار کما في السابق به دادوستد مشغول شده است اما از تاريخي که ما از شهر رفتهايم تا به امروز، خدا ميداند که خرمن چقدر مردم به دست داس مرگ درو شده است.»
طبق نوشتههاي اعتمادالسلطنه، هرروزه در دوراني که وبا فراگير شده بود، شخص ناخوشي را ميآوردند و در وسط کوچه و خيابان ميخواباندند، دو، سه نفر دورش جمع ميشدند و به سايرين ميگفتند وبا گرفته و پول غذا و دارو ندارد و بهاينترتيب، با بساط يکي، دوساعتهشان، مبلغي پول جمع ميکردند و سپس معرکه خود را در خيابان ديگري پهن ميکردند.
تعطيلي مدارس براي وبا
در دوران مظفرالدينشاه، بار ديگر بيماري وبا در تهران شدت گرفت. اينبار از هندوستان و سپس افغانستان وارد مرزهاي ايران شده بود و گسترش آن در حدي بود که براي نخستينبار اعمال قرنطينه را به جا آوردند. با اين فرض که وبا از جنوب تهران وارد شده، دوباره يقه فقرا را گرفت و سپس به مرکز و شمال نيز سرايت کرد. براي جلوگيري از گسترش بيشتر، شورايعالي معارف، مدارس را چند ماه تعطيل کرد حتي بعد از ريشهکنکردن و ازبينرفتن بيماري تا مدت طولاني بچهها به مدرسه نميرفتند.
[1]- در اين زمان که دکتر فوريه خاطراتش را مينويسد با شاه و برخي از اهالي حرم به شکارگاه شهرستانک رفته بودند.