کد خبر: ۵۴۵۲
تاریخ انتشار: ۲۷ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۸:۳۳ 16 February 2015
پرنده ها و بادبادک ها' کتاب پنجم از مجموعه 'افلاکیان البرز'، زندگینامه داستانی بزرگ مرد کوچک، شهید رضا پناهی از استان البرز در جنگ تحمیلی منتشر شد.
معرفی و روایت مختصری از کتاب' پرنده ها و بادبادک ها'
به گزارش ایرنا، افلاکیان البرز، مجموعه ای است که تلاش دارد شخصیت های انقلاب اسلامی و شهیدان شاخص استان البرز را معرفی کند.
کتاب در هجده فصل تنظیم شده و نویسنده با قلم روان و نثر شیوای خود به خوبی توانسته است داستان زندگی شهید رضا پناهی کوچکترین شهید استان البرزرا به نگارش درآورد و خواننده را با روحیات و صفات مردانه این شهید نوجوان آشنا کند.
'رضا پناهی' بهمن 1348 در کرج چشم به جهان گشود، دردوران پیروزی انقلاب با وجود سن کم همپای مردم در مبارزات شرکت می کند و از همان زمان نشان می دهد که درک و فهمی بیشتر از سن خود دارد، جنگ ایران و عراق که شروع می شود، تمام تلاش خود را می کند که به جبهه برود.
پدر و مادر که روحیات او را خوب می شناختند، وقتی بی تابی و بی قراری او را می بینند با طیب خاطر رضایت خود را اعلام می کنند.
رضا پس از تلاش فراوان برای راضی کردن مسوولان سپاه و دریافت فرم اعزام، بالاخره به پادگان ابوذر سرپل ذهاب کرمانشاه و از آنجا به گیلان غرب اعزام می شود. 
در جبهه برای اینکه او را متوجه دشواری های جنگ کنند، مدام اورا در موقعیت های سخت قرار می دهند، شاید پشیمان شود و برگردد.
اما رضا با شجاعت خود به همه ثابت می کند با وجود سن کم می تواند دوشادوش رزمندگان دیگر مردانه بجنگد؛ برای خنثی کردن مین شجاعانه جلوتر از همه می رود، در انجام کارهای خدماتی سنگر و کمک به رزمندگان همیشه پیشقدم می شود و برای فریب دشمن خلاقیت های زیادی از خود نشان می دهد، آنقدر که عراقی ها برای اسیر کردن او تله های زیادی می گذارند، اما موفق نمی شوند. 
در نهایت این مرد کوچک آنچنان شیفته و منتظر شهادت بود که در آخرین مرخصی اش، وصیتنامه خود را بر روی نوار کاستی ضبط می کند و به مادرش می دهد و از او می خواهد پس از شهادتش به آن گوش دهد.
رضا پناهی، سرانجام در 27 بهمن 1361 به آرزوی خود می رسد ودر اثر انفجار خمپاره ای در سنگرش، شهید می شود. 
قطعه زیر بخشی از این کتاب است که از فصل دهم انتخاب شده است:
... خستگی کمرش را درکرد و روی صندوق واکس نشست. محمد، اولین مشتری اش بود؛ پوتین هایش را روی جعبه گذاشت و گفت: «میدونی هر کی پشت این می شینه حتما شربت شهادت رو سر می کشه؟»
رضا گفت: «نه نمی دونستم» و مشغول واکس زدن شد.
سر و کله بچه ها یکی یکی پیدا شد و هر کدام یک جفت پوتین مقابل او گذاشتند و رفتند. رضا با حوصله مشغول واکس زدن شد. جوانی بلندقد به سمت او آمد و پرسید: «اخوی واکس می زنی، مزد هم می گیری؟»
رضا با مهربانی جواب داد: «آره مزدش یه صلواته!»
جوان پوتین هایش را درآورد و مقابل او گذاشت و پرسید: «تو الان باید تو سنگر مدرسه باشی!»
«الانم تو سنگر جبهه ام، تا بقیه تو سنگر مدرسه درس بخونن!»
«می تونی بجنگی؟»
«اگه نتونم بجنگم، شهید که می تونم بشم!»
جوان لبخند زد، انگار پرسش هایش تمامی نداشت: «چرا پوتین واکس می زنی؟»
«امروز من شهردارم، خادم الحسین...».
چاپ اول (1392) کتاب پرنده ها و بادبادک ها: زندگینامه داستانی شهید رضا پناهی، نوشته رضوان کریمی و ویرایش خسرو عباسی خودلان، در 156 صفحه به همت حوزه هنری و اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان البرز از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
علاقمندان برای تهیه این کتاب می توانند به کافه کتاب سما به نشانی کرج، بلوار امامزاده حسن (ع)، بین مصلی و چهارراه مصباح مراجعه کنند. 

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
وبگردی
آخرین اخبار