محمد سیمزاری از فعالان نام آشنای عرصه های فرهنگی و اجتماعی استان است. وی یادداشتی خطاب به کاندیداهای مجلس نوشته و به تابناک اردبیل ارسال کرده است . نامه ای دل نوشته گونه که در واقع گلایه ای صریح از ناملایمات روزگار و شاید بی ملاحظه گی و فراموشکاری برخی دوستان است ...
سلام بر کاندیداهای مجلس
نمایندگان نیت و نور و نار...
بعضی از شما که سابقه رفاقت با حقیر دارید از سر لطف، سراغ سرای سوت و کورم را می گیرید و انتظار حمایت و تلاش از حقیری دارید که
نمی تواند گلیم خویش از آب گل آلودِ روزگار کنونی ، بیرون کشد.
تلخ ترین تنهایی اش را تجربه می کند و آشوب دل شرحه شرحه خویش با در و دیوار دخمه ای در میان می گذارد و رفیق کتاب است و سیگاری که یکی یکی بترکاند حفره های ریه هایش را تا نزدیک شده باشد آن مقصود بی مقصد ...
و اگر فراغتی یابد تنها با خدای خویش صحبت می کند و سلطان خراسان، چرا که، دلبسته ی غریب طوس است، غریبی که خاران دیرین، این صبوران بیابانی، او را چون آیه ای در باد می خوانند، مردی که غریب از دودمان خویش، با وجود رُستن در این گودال بیغوله، هنوز خیل نامردان و نامردمان از هیبت نامش، چون بید بر خود میلرزند، و فوج مغلوبان مظلوم از شوکت همایونی اش نیروی ماندن توشه می گیرند،
آن مهمانی که خود میزبان ایران است ....
و نیز دل بسته ی "لا تَقنَطوُا مِن رَحمَةَ الله " نه از این باب که فرجی دنیایی سراغش آید یا بابی مادی به رویش گشوده گردد بلکه از آن جهت که درِ غیرالله نزند و ایمان اندک به مبلغی اندکتر نفروشد
بله... شما دوستان مع الواسطه و یا بلاواسطه سراغ حقیر را می گیرید و من مثل بقیه مردم، نمی گویم که در طی چهار سال پیش کجا بودید؟ و نمی گویم چرا این مدت که نیازی نداشتید سراغ از من نگرفتید ؟ چرا که قاعده بازی را می دانم، و نیک می دانم که قاعده بازی همین است و بشر زمانی سراغ کس یا چیزی را می گیرد که به آن یا او نیاز دارد
نیک می دانم آنهایی هم که زودتر سراغ می گیرند در حقیقت صداقتشان کمتر است و تنها فرقشان این است که سرمایه گذار بهتری هستند
پس نمی رنجم و شما هم نرنجید از من ، اگر در هیچ ستادی حضور نیابم و بر له هیچ کسی سخنرانی نکنم و قلم نزنم
می دانید؟! هنوز حبس فعالیت های پیشینم را نکشیده ام، و به خود می گویم این تاوان این دنیاست تاوان اُخروی چگونه خواهد بود؟
آیا می توانم جواب آنهایی را که بخاطر اعتماد به من رای دادند ( چه نمایندگی مجلس، چه ریاست جمهوری) بدهم؟
گذشته از همه اینها ، می دانید به چه چیزی شبیه ام؟
پیرمردی را می مانم که در زمانهای قدیم در کوچه های خاکی شهرمان می نشست و تیله بازی جوانان را می نگریست، او خود در زمان جوانی یا تیله بازی ماهر بود یا تیله بازی همیشه بازنده، در هر حال تیله، برای او ارزشی را ندارد که برای جوانان دارد ...
شاید اکثر شما دوستان به لحاظ سن و تجربه بالاتر از من هستید و شاید هم تشبیه فوق را بر نتابید، اما بزودی خواهید دانست که حق با من بوده است.
من زود وارد جامعه شدم، یعنی هُل داده شدم به جامعه، و اینک به اندازه همان پیرمرد کوچه نشین تجربه دارم.
دوستان زیادی مستقیم و غیر مستقیم خودم را تشویق به ورود به عرصه انتخابات می کردند اما
نه آنقدر بی عقل بودم که با دوچرخه وارد پیست موتور سواری شوم ( یعنی در عرصه ای که در آن نه رکاب زنی برای دانش، بلکه پول برای پر کردنِ باکِ بنزینِ شهرت، شرط است و تعمیرات هر از گاهی موتور برای تناسبش با آب و هوا)
نه آنقدر بی وجدان بودم که بهشت خویش به قیمت جهنم دیگران بسازم
و نه آنقدر بی فکرم که جهنم خویش به قیمت بهشت شما بخرم
پاسخگوی اعمال خود نمی توانم باشم چگونه انتظار دارید پاسخگوی کردار و گفتار و پندار شما باشم !
درود بر همه شما و طلب پوزش از اینکه همچنان مانند آن پیرمرد کوچه نشین فقط به تماشا خواهم نشست، برنده را تشویق کرده و به بازنده دلداری خواهم داد ...