به گزارش تابناک
یزد،محمدعلي ابطحي در روزنامه اعتماد نوشت: براي استفاده از توان شهرستانها،
در اوايل حضورم در راديو در دهه ۶۰ دفتر ويژهاي بهنام دفتر امور
شهرستانها ايجاد كردم. در مورد كارهاي ايجابي و استفاده از نيروهاي
شهرستاني در يادداشتهاي قبلي نوشته بودم.
براي مديريت اين دفتر
ازدوست ديرينم آقاي عبدالرسول وصال كه هماكنون مدير مسوول روزنامه شهروند
است ودر شيراز همكارمان بود، دعوت كردم به تهران بيايد. از قبل انقلاب در
شيرازبرنامههاي خوبي توليد ميشد. امكانات فراواني در آنجا بود. وقتي
شيراز مدير راديو و تلويزيون بودم متاسفانه پيوند خوبي بين نيروهاي بعد
انقلاب و قبل انقلاب ايجاد نشده بود.
توليدات در اختيار نيروهاي بعد
انقلابي بود كه بيشتر در حوزه مباحث ديني بود. سرودسازي مذهبي در شيراز
رواج داشت. تازگي آيتالله سيدعبدالحسين دستغيب، امام جمعه شيراز شهيد شده
بود، سرودي براي ايشان درست كرده بودند كه جمله معروفش اين بود كه دستغيب
صد پاره شد، ديگر نميآيد. اينقدر اين سرود با تصاوير دردناك آن مرحوم از
تلويزيون استان پخش ميشد كه فكر كنم مردم استان فريم به فريم آن را حفظ
بودند.
آيتالله دستغيب محبوب خيلي از مردم شيراز بود اما اين
تكرار پخشها آسيب ميزد به وجاهت آن شهيد. جلوي پخش مكرر آن را گرفتم.
متاسفانه به دليل گرفتاريهاي مديران اصلي انقلاب در تهران، گاهي در
شهرستانها مشكلات زيادي ايجاد ميشد كه راديو تلويزيونهاي مراكز به دليل
نفوذ مديران محلي مجبور بودند آتش بيار اين معركهها شوند. يكي، دو خاطره
از شيراز در آن سالها دارم. روحانياي از مشهد به عنوان رييس كميته انقلاب
اسلامي منصوب شده بود و دادستاني از دوستان ايشان همراهش آمده بود كه
رسالت اصلي شان را در مبارزه با حجاب زنان و جلوگيري از پخش موسيقي به شكل
افراطي ميدانستند.
داشتن امكانات كميته انقلاب اسلامي به تنهايي
اهداف آنان را برآورده نميكرد. به صدا و سيما خيلي نيازمند بودند. از سوي
ديگر توجه به اين نكته ضروري بود كه مردم شيراز نسبت به ساير شهرستانها از
فضاي بازتري از زمان قبل انقلاب برخوردار بودند. جشن هنر كه در نوع خود
بيپرواترين رفتارها به تناسب آن زمان انجام ميشد در خيابانهاي شيراز
اتفاق ميافتاد. از قديم هم كه اهل شعر و هنر بودند. بعد انقلاب رفتارهاي
اجتماعي در چنين شهري بايد آرامتر باشد. حداقل تريبون عمومي استان كه
راديو وتلويزيونش بود بايد بازتر باشد.
اما در مواردي بر عكس بود.
در صدا و سيماي شيراز اينها خيلي برنامه داشتند. بعد از رفتنم به شيراز به
عنوان مدير صدا و سيما پخش برنامههاي آنان در راديو تلويزيون استان به
حداقل و در حد خبر رساني تنزل يافت. نمونهاي از افراط آنان كه اصرار
داشتند آن را در تلويزيون شيراز تشريح كنند، طرح جدا كردن مينيبوسهاي
شهري زنان ومردان بود. به نحوي كه دوتا مينيبوس پشت سر هم راه بروند ويكي
زنان در آن باشند و يكي مردان. آن هم در شرايطي كه هنوز در تهران در يك
اتوبوس زن ومرد، جدا نبودند. يادآوري ميكنم كه موبايل هم وجود نداشت كه
بتوانند افراد دو تا ماشين كه با يكديگر بودند، حداقل براي پياده شدن
هماهنگي كنند.
كلي توضيح دادم كه اينها طرحهاي ملي است و در يك
شهرستان نميشود اجرا شود. آن روحاني متدين هم اصرار ميكرد كه وظيفه شرعي
ما است و حالا كه در يك شهر ميتوانيم آن را انجام دهيم، چرا كمك نميكنيد.
آن سيد دادستان هم در برنامه تلويزيوني وقتي ميگفت زنان نامحرمند،
چشمهايش را داخل استوديو ميبست و سرش را بر اساس عادتي كه بيرون استوديو
نسبت به زنان نامحرم داشت، بر ميگرداند. خوشبختانه اين برنامه در بدو ورود
من به شيراز ضبط شده بود و قبل از پخش جلوي آن را گرفتم. از همان سالها
باورم اين بود كه اين افراطها به دينداري مردم آسيب ميزند. اين نوع
رفتارها در مراكز يكي از دلايل ايجاد دفتر شهرستانها در راديو تهران بود
كه علاوه بر استفاده از پتانسيل مثبت شهرستانها جلوي اين رفتارهاي افراطي
گرفته شود.