علت اجرایی شدن این نظام را در اقتصاد ایران دلایل متفاوتی و متعددی داشت اما نخست این بود که شیفتگی نسبت به سرمایه داری به وسیله مسوولان رخ داد و در دروان دفاع مقدس شیوه اقتصاد مقاومتی با توجه به شیوه و امکانات آن زمان اجرایی شد و مهم ترین مشکل ایران این بود که در برابر دنیا مقامت کرده و میکند.
بعد از رحلت امام خمینی(ره) و پایان جنگ تحمیلی دولت سازندگی سیاستهای تعدیل اقتصادی را در پیش گرفت و علیرغم تفاوت دیدگاههای مسوولان از نظر سیاسی تاکنون و کماکان اجرای این سیاست ادامه پیدا کرده است و اوج اجرای نظام لیبرالی هم زمانی آقای روحانی است، البته همانطور که اشاره شد از دوران آقای هاشمی آغاز و به آرامی از نظر اجتماعی یکی طبقهای در جامعه ایجاد شد که حامی این وضعیت بودند و هستند.
صنایع ایران دولتی بود برای اینکه در خدمت مردم قرار گیرد و نه در خدمت سود پرستی که نتیجه آن دروان این بود که مردم وضع مادی بدی را احساس نکردند. آنچه هم که واردات انجام میشود با همان قیمت ارزان توسط وزارت بازرگانی وقت توزیع میشد.
موضوع تعدیل و خصوصی سازی چند عنصر دارد که نخست عنوان میکند همه چیز را خصوصی کنید و دولت در اقتصاد دخالت نکند، دوم میگوید تثبیت مزد و حقوق در زمانی که تورم وجود دارد و این یعنی فقیر کردن کارگران و خانوادهها و نتیجه آن کاهش قدرت خرید مردم با رشد تورم است؛ سوم عنوان میشود اقتصاد را آزاد بگذارید و رها بگذارید یعنی مانند امروز که هر کسی برای کالای خود قیمتی تعیین میکند.
اما سوالی که مطرح است اینکه چرا الگوی دوران دفاع مقدس به کار گرفته نشد، چرا سیاستهای تعدیل اقتصادی در پیش گرفته شد و اینکه همان سیاستهای تعدیل را هم چرا به شکل نظام سرمایهداری متداول پیاده نکردند و به شکل سرمایهدارای اجرا شد که متکی به فروش نفت و صادرات موارد خام مانند پتروشیمی بود و تولید در آن نقشی نداشت و باید همه چیز را وارد کرد.
اینها نشان میدهد حتی اگر مسوولان ما به معنای واقعی کلمه اعتقاد به منافع ملی دارند و داشتند و نظام سرمایه داری ملی پیاده و اجرا میشد، وضعیت امروز ما چنین نبود که حتی آن هم پیاده نشد و با طبقه خاصی ایجاد کردند که با خصوصی سازی یک سری ثروتمند شدند (البته همان روش خصوصی سازی ادامه دارد)؛ مثلا یک سوم فعلا کارخانه را به فلان شخص دادند به یک سوم قیمت و اینگونه اولین گام خصوصی سازی پولدار کردن یک عدهای بود و این افراد هم دنبال تولید و رونق آن کارخانه و تولید نبودند و نیستند.
امروز تولید در اقتصاد ایران به صرفه نیست، زیرا سود آن کم و سود واردات زیاد است و سیاستهای دولت بیشتر واردات محور است. سود خرید و فروش و وام گرفتن و پس ندادند زیاد است و امروز سود کالای احتکار شده زیاد است و واردات ارزان است و تولیدکنندگان را ورشکسته میکند و نتیجه آن را امروز مشاهده میکنیم.
مثلا در دولت آقای روحانی ۳۰۰ میلیارد دلار واردات کالا و خدمات داشتیم و میبایست بین ۱۵ تا ۳۰ میلیون شغل ایجاد میکرد، ولی تعداد مشاغل ایجاد شده شاید کمتر از تعداد افراد بیکار شده است و امروز بنگاههای اقتصادی با وضعیت بحرانی مواجه هستند.
امروز مردم انتظار دارند ولی تاکنون این انتظار از دولت به یاس تبدیل شده است. دولت مشاهده میکند این سیاستی که اجرا میشود بیکاری و فقر را افزایش میدهد، اما سوال است که چرا آن را ادامه دادند؟
آیا مسوولان قانون اساسی را نخواندهاند و نمیدانند در آن چه چیزی نوشته شده است، اگر خواندهاند چرا آن را اجرا نکردند؟
امروز کشورمان در صنایع دفاعی و موشکی رشد کرده و موفق شود، زیرا خواستیم و انجام شد، چرا در اقتصاد نتوانستیم موفق باشیم؟
امروز مشکل اقتصاد ایران در داخل است، هر چند تحریمها تاثیر گذار است ولی سهم آن در مشکلات خیلی کمتر است و شاید بتوان گفت حدود ۳۰درصد اما اینکه سیاستهای دولتها چه میزان درست بود باعث این وضعیت شده است.
گفته میشود ۸۰ درصد وامهای بانکی به ۲۰ درصد مردم داده شده؛ هر چند اعتقاد نگارند این است که به صورت دقیقتر ممکن است، ۷۰ درصد وامها به ۲ الی ۳درصد افراد جامعه داده شده است. که هیچکدام در تولید نرفتند و مالیات هم از این افراد گرفته نشده؛ حتی یارانهها هم به این افراد میدهند.
آقای سیف چه عملکردی در بانک مرکزی داشتند و چرا آقای روحانی با این عملکرد، او را مشاور خود تعیین کرد. آیا آقای روحانی نباید امروز در قبال وضعیت معیشت مردم و انتخاب افرادی که داشتند، پاسخگو باشند؛ در حالی که دولت حتی نقدها را نمیخواهد، بشنوند و پاسخگو باشند.