او که در جبهه های حق علیه باطل راه را برای سربازان در خطوط مقدم و آن سوی مرزها برای به عقب راندن دشمن هموار می کرد سال های بعد از جنگ را نیز به هموار کردن راه هایی برای آن هایی که از کمترین امکانات و زیرساخت ها برخوردار بودند گذراند.
کد خبر: ۱۱۲۸۴۹۵
تاریخ انتشار: ۰۵ مهر ۱۴۰۲ - ۱۱:۰۵ 27 September 2023

به گزارش تابناک خراسان‌جنوبی؛ تهجد شبانه اش بنای پل، سنگر، جاده، خاکریز و... بود و همین جهد و تلاش سبب شد تا سال‌های پس از جنگ نیز جاده صاف کن ناشناخته‌ترین نقاط در محروم‌ترین نقطه از خراسان‌جنوبی باشد که فرسنگ‌ها زیر خط فقر بود.

او که در جبهه‌های حق علیه باطل راه را برای سربازان در خطوط مقدم و آن سوی مرز‌ها برای به عقب راندن دشمن هموار می‌کرد سال‌های بعد از جنگ را نیز به هموار کردن راه‌هایی برای آن‌هایی که از کمترین امکانات و زیرساخت‌ها برخوردار بودند گذراند.

او که سال‌ها جاده صاف کن راه‌های ناهموار خطه محروم نهبندان بود هنوز که هنوز است کتاب روز‌های شوق حضور در جبهه و پشت خاکریز‌های سازندگی و مهندسی هشت سال دفاع مقدس را ورق می‌زند تا هیچ گاه حس و حال روز‌های دفاع از وطن را فراموش نکند.

سال ۴۴ در روستای مختاران سربیشه در خانواده‌ای کشاورززاده به دنیا آمد و، چون تنها مقطع تحصیلی روستا تا ابتدایی بود مجبور شد برای ادامه تحصیل به بیرجند مهاجرت کند و مشغول تحصیل شود.



نوشتن رضایت نامه از طرف والدین

دوران راهنمایی را که گذراند با شروع جنگ تحمیلی هوس رفتن به جبهه به سرش زد، اما چون سن و سالش کم بود نه خانواده و نه نیرو‌های مستقر اعزامی در بیرجند با این که بار‌ها درخواست رفتن به جبهه را کرد با خواسته اش موافقت نکردند طوری که یکی دو بار خودش اقدام به نوشتن رضایت نامه از طرف والدینش کرد و با انگشت شستش مهر زد، اما نیرو‌های اعزامی، چون می‌دانستند کار خودش است با او موافقت نکردند.



فراهم شدن زمینه حضور

بالاخره زمانی که امام خمینی (ره) رهبر معظم انقلاب اسلامی رضایت والدین را شرط حضور در جبهه ندانست «حسن غفوری فرد» نیز بدون هیچ دغدغه‌ای به همراه ۹ نفر دیگر از همکلاسی هایش که در هنرستان ابوذر تحصیل می‌کردند با پیگیری‌های مسئول کارگاه فنی این هنرستان زمینه اعزام خود را به جبهه فراهم کردند.

او به همراه دوستانش به مشهد رفتند و یک شب را در فرودگاه این شهر خوابیدند و روز بعد که نیرو‌های اعزامی به همراه دیگر نیرو‌هایی که از دیگر نقاط استان خراسان آمده بودند به صف شدند تا کنترل شوند مامور کنترل وی را به همراه دو نفر دیگر که جثه کوچکی داشتند از صف بیرون کشید و گفت شما‌ها به دلیل نداشتن قوای جسمی قوی نمی‌توانید به جبهه بروید.

وقتی این حرف را می‌شنود ناراحت می‌شود و از مامور می‌خواهد تا او را به محل استقرار فرمانده راهنمایی کند، فرمانده هم که وی را می‌بیند همان حرف مامور را تکرار می‌کند، اما او به دلیل این که بچه روستاست و مشقات زیادی را متحمل شده می‌خواهد فرمانده را مجاب کند، ولی فرمانده قبول نمی‌کند و او با ناراحتی می‌گوید: «حالا که اجازه رفتن به جبهه را نمی‌دهید می‌روم به پنج راه مشهد و اگر به راه خلاف کشیده شوم گناهش به گردن شماست که او بالاخره اجازه رفتن به وی را می‌دهد.»

در اولین اعزام به جبهه او به همراه یکی از همکلاسی هایش به جبهه‌های غرب می‌رود و دیگر همکلاسی‌های وی به جبهه‌های جنوب می‌روند و، چون رشته «غفوری فرد» فنی بود به قسمت مهندسی رزمی سپاه تیپ امام رضا (ع) هدایت می‌شود و به دلیل این که کار او حساس بود و دشمن متوجه نشود که چه می‌کنند شب‌ها را در خط مقدم سنگر می‌ساختند و روز‌ها استراحت می‌کردند و بعد از ۵۰ روز حضور در منطقه مهران وی را موج انفجار می‌گیرد و مجروح می‌شود.



ساخت دژ شلمچه

بعد از بازگشت از جبهه‌های غرب تحصیل می‌کند و دیپلمش را می‌گیرد و، چون دفترچه اعزام به خدمت دیرتر می‌آید برای این که بیکار نباشد وارد جهاد سازندگی می‌شود و برای آموزش به مشهد می‌رود، سال ۶۶ به عنوان فرمانده دسته عملیاتی به جبهه‌های جنوب می‌رود و مامور ساخت دژ شلمچه می‌شود، ولی چون کار حساس و سختی را داشته باید از ظلمات و تاریکی شب استفاده می‌کرد تا بتواند حتی آن سوی مرز‌ها و در خط عراق خاکریز‌ها و مسیر‌ها را برای پیشروی نیرو‌های خودی هموار کند.

آن قدر در این محل به نیرو‌های دشمن نزدیک بود طوری که شب‌های سرد زمستان صدای نیرو‌های دشمن را می‌شنید و گاهی دشمن آن چنان دقیق نشانه گیری می‌کرد که به گفته وی راننده‌ای که کنار خط ایستاده بود مورد اصابت قرار می‌گرفت.

این نقطه به دلیل حساسیتی که برای دشمن داشت خیلی از سوی آن‌ها مورد حمله قرار می‌گرفت طوری که در عملیاتی که نیرو‌های خودی در این نقطه داشتند یک شب کانالی را پیدا کردند که بولدوزر در آن واژگون شده بود و معلوم نبود که این کانال را نیرو‌های عراقی یا خودی و به چه منظور ایجاد کرده بودند.

کار در این منطقه به حدی سخت و طاقت فرسا بود که به گفته او نیرو‌ها باید همه کار‌ها را سینه خیز انجام می‌دادند، زیرا اگر ذره‌ای دشمن احساس می‌کرد فردی آن جاست به طور حتم مورد حمله قرار می‌گرفت.



پایان ساخت دژ

سال ۶۷ که ساخت دژ به اتمام رسید شبانه به فاو اعزام شد و در این منطقه نیز عملیات ساخت یک جاده در خطوط اول و دوم به وی محول شد که برای ساخت این جاده نیز مجبور بود شب با کاشت لامپ‌ها نئون و با استتار کامل اقدام کند طوری که یکی از شب‌ها کامیون حامل خاک واژگون شد و، چون دیگر هوا روشن می‌شد برای این که دشمن نداند چه می‌کنند مجبور می‌شدند روی آن را با خاک بپوشاند.

به گفته وی در همین منطقه بود که دشمن، چون نمی‌توانست حملات ایرانی‌ها را پاسخ دهد به دلیل این که آن‌ها را زمین گیر کند دست به بمباران شیمیایی زد طوری که از زمین و آسمان گلوله می‌بارید و شب همانند روز روشن بود.

همچنین برای این که زخمی‌ها و شیمیایی‌ها را به پشت خط مقدم منتقل کنیم مجبور شدیم مسیر‌های زیادی را همان شب با لودر هموار کنیم.

حملات در این منطقه به حدی بود که نیرو‌های عراقی ۴۰ فروند هواپیما را اختصاص داده بودند تا هر دفعه ۱۰ فروند هشت دقیقه به هشت دقیقه آمده و پل بعثت را بمباران کنند.

آن طور که این سرباز سازندگی جنگ می‌گوید: «لحظه به لحظه حضور در جبهه خاطره است طوری که در همان شب یک تیر آن چنان به گردن یکی از همرزمانش خورد که سر از تنش جدا شد و بعد از این که وی چند قدم برداشت جنازه اش بدون سر بر زمین افتاد.»

به علاوه حملات دشمن در فاو به حدی بود که «محسن رضایی» به عنوان فرمانده سپاه دستور عقب نشینی داد.

او که در همین منطقه فاو شیمیایی شده بود با اتوبوس‌هایی که سربازان را می‌آوردند به اهواز منتقل و در بیمارستان قائم این شهر سه شبانه روز بستری بود و بعد برای مداوا به سوسنگرد منتقل شد و بعد از یک ماه هم به مرخصی رفت.





احداث ۲۴ سنگر بتنی

بعد از آن دیگر دفترچه اعزام به خدمتش می‌آید جهاد سازندگی و به دلیل این که آموزش‌های لازم را دیده و حضور در جبهه داشته است از «غفوری فرد» می‌خواهد که سرباز آن‌ها شود و به سنگرسازان بی سنگر می‌پیوندد و در منطقه اروندکنار که مشغول سازندگی می‌شود ترکشی به دستش می‌خورد و مجروح می‌شود، سپس به جزیره مجنون رفته و در این منطقه عملیاتی نیز به وی ایجاد ۲۴ سنگر بتنی در خط دوم مقدم محول می‌شود.

سپس هم در این جزیره مسئولیت ایجاد ۱۱ جاده آنتنی در اروندکنار را بر عهده می‌گیرد و این کار تا روزی که نیرو‌های صلیب سرخ پایان جنگ را به آن‌ها اعلام می‌کنند ادامه می‌یابد.

بعد از اتمام جنگ به عنوان معاون اشتغال جهاد سازندگی بیرجند مشغول به کار می‌شود و فوق دیپلمش را می‌گیرد بعد برای این که بتواند به محرومان خدمت کند وارد اداره راهداری می‌شود و به نهبندان می‌رود و حدود ۲۵ سال برای نقاط روستایی در این نقطه محروم خراسان جنوبی جاده و زیرساخت‌هایی را ایجاد می‌کند که مردمان آن فرسنگ‌ها زیر خط فقر بودند.

افتخارش این است که سال‌های بعد از پایان جبهه و جنگ را نیز در میدان سازندگی، محروم‌ترین نقطه خراسان‌جنوبی گذرانده است که گفتن از این فعالیت و اقدامات خود کتاب خاطرات جداگانه‌ای است.
منبع/فارس

برچسب ها: خراسان‌جنوبی
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار