«۳ سال است با گروهی از دوستان تلاش کردهایم فقط برای انجام وظیفه، زیارت و عرض ارادت و محبت به اهل بیت (ع) به پیادهروی اربعین نرویم. همه اینها بسیار خوب و ارزشمند است اما محبتی خوب است که به مسئولیت و تعهد نسبت به جامعه اسلامی و کل بشریت ختم شود. باید از خودمان بپرسیم برای چه هدفی داریم به پیادهروی و زیارت اربعین میرویم؟ قرار است نتیجه آن چه باشد؟ واقعاً اگر امام زمانمان را و نیاز زمانهمان را نشناسیم، این زیارت با اینهمه سختی و هزینه چه سودی دارد؟»
هاشمزاده که به پیادهروی اربعین بهعنوان بهترین فرصت برای انجام فعالیتهای فرهنگی برای ارتقای سطح آگاهی جامعه مسلمانان نگاه میکند، ادامه میدهد: «اربعین، مهمترین اجتماع شیعیان جهان است و ما باید با هدف و برنامه در این همایش شرکت کنیم و اثرگذار باشیم چون قرار است برای ظهور آماده شویم. در این میان، برخی افراد کارآمد در حوزههای مختلف هستند که با تخصص و تعهدشان میتوانند با زائران حاضر در این همایش ارتباط برقرار کرده و در این زمینه بسیار مؤثر باشند اما بهلحاظ مالی، دستشان خالی است.
برای ما، کمک به اعزام چنین افراد دغدغهمندی به پیادهروی اربعین، در اولویت است چراکه در این زمانه، ما به نگاه امثال شهید چمرانها و شهید بهشتیها نیازمندیم.» جوان خوشفکر داستان ما، نمونههای فراوانی از این ارتباطات و اثرگذاریها را در خاطر دارد: «در سالی که داعش امنیت عراق را به خطر انداختهبود و مردم را قتل عام میکرد، گروهی از عزیزان اهل تسنن به موکبهای ما پناه آوردند. ما هم با همه وجود به آنها خدمت کردیم و در سایه ارتباط صمیمانه و محبتی که میانمان ایجاد شد، فرصت انجام برخی فعالیتهای فرهنگی را هم پیدا کردیم.»
*موبایلهایی که عاقبت بخیر شدند!
افزایش عجیب قیمتها در ماههای منتهی به اربعین امسال، با اینکه تلخیها و سختیهایی به زندگی مردم ایران تحمیل کرد، اما در موارد بسیاری هم باعث همدلی بیشتر مردم شد؛ مثل اتفاقی که بههمت هاشمزاده و دوستانش در راه حمایت از زائران کمبضاعت اربعین رقم خورد: «ما بهطورکلی از کمکهای مردمی برای اعزام زائران کمبضاعت به زیارت اربعین استقبال میکنیم و نام آن را «هدیه همراهی» گذاشتهایم. اما امسال که هزینه سفر اربعین بهدلیل افزایش بیحساب قیمتها بهشکل عجیبی بالا رفت، دیگر نمیتوانستیم به روال هر سال عمل کنیم. اینطور بود که با دوستان دور هم نشستیم و گفتیم: بیاییم یک کار اقتصادی انجام دهیم. همه ما وسایل بیاستفادهای در خانه داریم که میتواند تبدیل به پول شود. این وسایل را بگذاریم وسط برای فروش به نیت زائران اربعین. باور نمیکنید چقدر گوشی مستعمل موبایل جمع شد! ما از محل فروش همان گوشیها توانستیم ۱۰ نفر را راهی پیادهروی اربعین کنیم.»
در میان این گوشیهای عاقبت بخیر! بعضی هم حسابی خاطره شدند: «من یک گوشی داشتم که دیگر همه میدانستند چقدر به آن علاقه دارم. خود گوشی، مورد خاصی نبود اما ماجرا از این قرار بود که تعدادی از دوستانم که به جمع شهدای مدافع حرم ملحق شدند، آخرین عکسهایشان را با آن گوشی گرفتهبودند، مثل شهید مهدی صابری که لبخند زیبایش در یکی از آن عکسها حسابی معروف شده است. اما من به عشق کمک به زائران کمبضاعت کربلا، حتی از آن گوشی عزیز هم گذشتم و آن را فروختم. فقط با خریدارش شرط کردم که وقتی پول دستم آمد، آن را به خودم بفروشد.» هاشمزاده اضافه میکند: «بعضی از دوستان هم لوازم خانگی مازادشان را فروختند و در مجموع، با مبالغی که از طریق فروش این وسایل بیاستفاده جمع شد، توانستیم هزینه سفر حدود ۵۰ زائر کمبضاعت را فراهم کنیم.»
*کامیونها هم عاشق میشوند، باور میکنی؟!
فعالیتهای جوانان پرشور قمی برای هرچه باشکوهتر شدن پیادهروی اربعین اما متنوعتر از آن است که تصورش را بکنید. هاشمزاده با اشاره به هزینههای بالای حملونقل وسایل موکبها تا کشور عراق، برایمان از اجرای یک طرح زیبای مردمی در این زمینه میگوید: «۳ سال است با همکاری تعدادی از کامیونداران، بار وسایل موکبهای ایرانی را رایگان و صلواتی تا مسیر پیادهروی اربعین حمل میکنیم تا قدری از هزینههای آنها را کاهش دهیم. هر سال ۲۰ تا ۳۰ موکب را در این زمینه پشتیبانی میکنیم و گاه برای حمل وسایل یک موکب، چند کامیون درنظر میگیریم. این کامیونها تا پایان مراسم اربعین در کنار موکبها میمانند و با لطف رانندگان، حتی این کامیونها هم به محل اسکان زائران تبدیل میشوند. در پایان کار هم دوباره وسایل را به ایران برمیگردانند، بدون اینکه هیچگونه هزینهای دریافت کنند.»
این خدمت ویژه، جز با فداکاری و نیت خالص رانندگان باصفای این کامیونها امکانپذیر نمیشود؛ عاشقان بامرامی که هر سال هم به تعدادشان اضافه میشود: «تعداد رانندگان کامیون متقاضی برای مشارکت در حمل وسایل موکبهای اربعین آنقدر زیاد شده که گاه نمیتوانیم در خدمت همه آنها باشیم. باور کنید یک راننده کامیون داشتیم که بعد از مدتی بیخبری، عکسی از خودش روی تخت بیمارستان برایم فرستاد و گفت: حلالم کن. به خدا من آدم بدقولی نیستم. سکته کردم و افتادم گوشه بیمارستان وگرنه امسال هم همراهیتان میکردم.»